جێی ئاماژەیە کە ساڵی ٢٠٠١ ئەم باسە ڵە ڕادیو دەنگی شۆرشی ئێران و گۆڤاری پێشرەودا بڵاو کراوەتەوە . ماڵپەری ڕێبازی کۆمەڵە بۆ جاڕیکی تر بۆ لایەنگرانی ئەم ڕیبازە، بە پێویستی زانی ئەم باسە گرێنگ و مێژوییە بڵاو بکاتەوە .
پستی و رذالت و بیشرمیای که از سوی بهبردگیکشندگان جهان و دستگاههای رسانەای مزدورشان علیه مقاومت تاریخی زنان و مردان عفرین به روی صحنه آمد بار دیگر این پرسش را پیش روی همگان قرار میدهد که آیا رهایی از دست این طبقەی تبهکار صاحب سرمایه، این نظام امپریالیستی چپاولگر، انسانیتکش، خونریز و ویرانگر ممکن است؟ من پاسخ این سؤال را نمیدانم؛ اما همینقدر میدانم که حیف است این زندگی موقت را با تندادن به بردگی تحت حاکمیت این اراذل بەپایان برد. آنها هیچگاه از تحمیل رنج و تاریکی به ما به اکثریت ساکنان جهان کوتاهی نکردەاند، سزاوار نیست که ما نیز از پای بنشینیم. صف کار و آزادیخواهی را متفرق ساختەاند، باید راه اتحاد مجدد را یافت؛ جهل و خرافەپرستی و فاشیسم دینی را رواج میدهند، باید آگاهی را زندگی تازەای بخشید؛ بیوجدانی و بیرحمی را گسترش میدهند، باید درستکاری و نوعدوستی را پاس داشت … در برابر هر ترفند ضد بشریشان باید بدیلی یافت، تا شاید دیگر دنیا بر پاشنەی کنونی نچرخد…
قریب به یکسال پیش در مطلبی(به زبان کوردی) علیه فاشیسم اسلامی، به نقش اساسی و رذیلانەی امپریالیسم غرب در فراهم کردن میدان برای تقویت و رشد نازیها و روی کار آوردن هیتلر ـ برای مقابله با بحران سرمایەداری، سرکوب جنبش کارگری و کمونیستی و به زانو درآوردن روسیه ـ اشاره کرده بودم؛ اکنون میبینیم که چگونه بازهم همین تاریخ جنایتبار تکرار میشود:
یک هیتلر کوتوله، اوردوغان فاشیست که پیشترها خود به صراحت از شیوەهای هیتلر تمجید کرده بود، سرکردەی حزبی که خواستە است فاشیزم پانترکیستی و فاشیزم پاناسلامیستی را در یکدیگر ترکیب کند، طی یک “ضد کودتا”ی مشکوک در تابستان ٢٠١٦ شروع به قلع و قمع وسیع مخالفین میکند و بالاخره در آپریل ٢٠١٧(دست بر قضا چند روز پیش از زادروز تولد هیتلر! و همان ماهی که عنوان حزب نازی در آلمان رسما تثبیت شد!) طی یک رفراندوم کودتاگونه بر سر تغییر قانون اساسی، خود را یکەتاز میدان حاکمیت میکند. از کودتای ٢٠١٦ به بعد، بگیر و ببندها را ادامه داده و از جمله رهبران حزب مورد پشتیبانی قاطع کوردها،حزب دموکراتیک خلقها را به زندان میاندازد. طی این تاخت و تازها، اردوغان مرتب دولتهای غربی را مورد حملات تبلیغاتی و طلبکارانه قرار داده و کار “بشردوستانە”ی رسانەهای غربی نیز شمارش مجدد تعداد زندانیانی بوده که خود دولت فاشیستی ترکیه اعلام کرده است! همراه با همەی اینها، دولت ترکیه سیاست فاشیستی نسبت به ملت کورد در کوردستان ترکیه و کشتار بیرحمانەی کوردها و با خاک یکسان کردن بسیاری از مناطق کوردنشین را به اوج تازەای میرساند و غرب امپریالیست بیشرمانه نسبت به همەی این جنایات از جانب شریک ناتوئی خود، هیچگونه عکسالعملی نشان نمیدهد. فریاد کوردها و همەی آزادیخواهان در بارەی حمایت دولت فاشیستی ترکیه از نیروهای داعش به آسمان میرسد ولی کوچکترین ممانعتی از سوی سران کاپیتالیستی بوجودآورندەی داعش در مقابل ترکیه انجام نمیشود(همانگونه که یهودیان آلمان را به تیغ سلاخیگری نازیها سپردند). سرانجام اردوغان تروریست تحت عنوان حمله به “تروریستها” و “دفاع” از مرزهای ترکیه و در واقع با اعلام آشکار پاکسازی کوردها در کوردستان سوریه، به عفرین حمله میکند. در این حال یکی از کمنظیرترین، پستفطرتانەترین و هماهنگشدەترین توطئەهای سکوت قدرتهای غرب و شرق در پیروی از اجرای قراردادهای تجاوزگرانەشان جامەی عمل میپوشد؛ نه حرفی از جنایات ارتش ترکیه و سپاه تجدید سازمانشدەی داعشیها به میان میآید و نه سخنی از ایستادگی زنان و مردان آزادەای که خواب تسخیر سه روزەی عفرین را به کابوسی عجالتا ٥٨ روزه برای اوردوغان و همدستان پلیدش تبدیل کردند.
گاه این زمزمەها به گوش میرسد که گویا دست اروپائیان در برابر حکومت اردوغان بسته است؛ لذا همینکه اعتراضی بکنند، دولت ترکیه سیل پناهندگان را بسوی کشورهای اروپائی گسیل خواهد داشت! این جز یک عوامفریبی و عذر بدتر از گناه چیز دیگری نیست. یکم اینکه منشا تندادن به دربدری و آوارگی میلیونی مردم، سیاستهای امپریالیستی، غارتگرانه و تجارت خون و اسلحه و حمایتهای آشکار و نهان از حاکمان جانی و شکنجەگر از سوی همین کشورها و دیگر شرکایشان بودە است؛ دست از این سیاستها بردارند، پناهندەای نخواهد آمد. دوم اینکه اگر مساله بر سر پناهندگان بالفعل است، راه حل بسیار آسانست(من مطمئنم این دولتها چنانچه بخواهند راه حلهای از این بهتر نیز خواهند داشت): بجای باج دادنهای چند میلیاردی به اردوغان ـ که بخشی را به جیب طبقەی حاکم بریزد و بخشی را صرف خرید گلوله و بمب کرده و دستگاه آدمکشی خود را برای قتل عام مردم عفرین و بقیەی کوردستان مجهز کند ـ شرط پناهندەپذیری را اعزام یک سرباز مسلح از هر خانوادەی متقاضی پناهندگی به جبهەی عفرین تحت فرماندهی ی.پ.ژ. و ی.پ.گ. قرار میدادید؛ حد اقل نتیجه این بود که ترکیه فورا از تهدیداتش در گسیل پناهنده حاشا میکرد!(اینجانب که چنین پیشنهادی میکنم حاضر بودم علیرغم سن و سالم، در اولین دسته به خط مقدم جبهه اعزام شوم).
به هر حال با وجود توطئەی مشترک بینالمللی مبنی بر تایید حملەی تماما تروریستی و با چشمانداز فاجعەی انسانی، رسولان تجاوز و تاریکی با مقاومتی غیر منتظرە روبرو گشتند و بقول شاعر کورد این بار در مقابل تاریکی، خورشید از غرب طلوع کرد؛ از غرب کوردستان، از رۆژاوا، از عفرین. و همین ارادەی عظیم زنانه و مادرانه(اعم از زن و مرد) در برابر هجوم “مردان نامرد” بود که کوس رسوائی ناتو و دیگر سوداگران مرگ را به صدا در آورد، احزاب مجیز گوی اردوغان در کوردستان ایران را همراه با ناسیونال ـ شوینیستهای ایرانی افشا کرد و دزدان و خائنین و تسلیمطلبان حکومت اقلیم کوردستان عراق را نیز بیشتر از پیش سرافکنده و رسوای همگان ساخت. از حماسەی مقاومت پیشمرگان عفرین(که بسیاری از فرشتگان آزادی از اروپا و آمریکا و کوردستان ایران نیز در صفوف آن جانبازی کردند) مردمی شجاع، آزاد منش با پیامهای آزادی و برابری و گسترش معیارهای انسانی و متمدنانه ببار آمده و ببار میآید که همەی مفتخوران و مرتجعین را به هراس افکنده و از هرگونه توطئەای برای قطع ریشەهای آن دریغ نخواهند کرد؛ ما نیز نباید از پای بنشینیم. علائم از پای ننشستن از هم اکنون هویدا گشتە است؛ مردم تسلیمناپذیر کوردستان رۆژهەڵات(ایران) همه جا آتش نوروز امسال را در به آتشکشیدن پرچم ترکیەی فاشیست به خدمت گرفتند و هیچ بعید نیست که مغز مخبط اردوغانی برای “دفاع از مرزهای ترکیه” حمله به این “تروریستها” را نیز در دستورالعمل خویش قرار دهد!
بنظر میرسد طبقەی حاکم ترکیه، پای فاشیزم کمالیستی و پان ترکیستیاش به لنگیدن افتاده و توانش در کشیدن تمام بار تحمیق و سرکوب تودەهای مردم ترکیه رو به کاهش نهاده بود که ناچار گشت یک پای دیگر یعنی فاشیزم اسلامی را نیز از طریق حزب اردوغان به پای قبلیش بیفزاید. اما متاسفانه(متاسفانه برای طبقەی حاکم) این پا نیز میلنگد؛ زیرا پیشکسوتان این ترفند (حزباللهیهای ایرانی، افغانی، عراقی و غیره) بد جوری افشا شده و در مخمصه گیر کردەاند(از جمله خیزش بزرگ دی ماه در ایران). برای همین است که حزب اردوغان برای توان راه رفتن به دو دست(بخوانید دو پای دیگر!) نیز محتاج گشتە است. او با این دستانش به قمار خطرناکی بین روسیه و آمریکا و دیگر قدرتها روی آوردە که در صورت تعمیق بحران منطقه و الزامات جدید منافع کشورهای امپریالیستی (و یا احتمالا موج شورشهای تودەای)، میتواند اردنگ تاریخ را نصیب اردوغان و دیگر قاتلان همپالگیش بنماید. باید به هوش باشیم؛ در چنین وضعیت بحرانیای، علاوە بر قهرمانیها و تجارب جنگیای که خواهران و برادران رزمندهمان در کوردستان رۆژاوا بدست آوردەاند، در عرصەی سیاست و دیپلوماسی نیز یقینا تجاربی کسب نمودەاند که میتواند برای مبارزان چپ و سوسیالیست منطقه الهامبخش و رهنمون باشد. با دشمنان بیرحم و همه فن حریفی درگیر هستیم؛ باید همەی فنون را یاد بگیریم.
واقعا اگر وجدان بیدار انسانی دست بالا میداشت و میتوانست برای محاکمەی پاسداران و عاملان و همکاران جنایات صورت گرفته در کوردستان رۆژاوا ـ از اردوغان و خامنەای گرفته تا ترامپ و پوتین و ترزا می و دیگر سران ریز و درشت بساط خونخواری ـ دادگاهی تشکیل دهد، مجازاتی کمتر از سران نازی در نورنبرگ شایستەی آنها بود؟ اینها و اسلاف اینها پس از جنگ جهانی دوم تا کنون مسبب آنچنان نسلکشیها و جنایات و مصائبی بودەاند که اگر از جنایات نازیها بیشتر نباشد کمتر نیست. بسیار بەجا خواهد بود که بر پیشانی هریک از این سران آدمکش عبارتی که شایستەی آن هستند نوشتە شود تا در آئینەای که همراه با تصویر چند کودک عفرینی در برابرشان نصب شده باشد، این فریاد را بخوانند: جلاد ننگت باد!
با تمام خشم خویش
باتمام نفرت دیوانەوار خویش
میکشم فریاد:
ای جلاد!
ننگت باد!
……..
بشنو ای جلاد!
میخروشد خشم در شیپور،
میکوبد غضب بر طبل،
هر طرف سر میکشد عصیان
وز درون بستر خونین خشم خلق
زاده میشود طوفان.
بشنو ای جلاد!
و مپوشان چهره با دستان خونآلود!
میشناسندت به صد نقش و نشان مردم.
میدرخشد زیر برق چکمەهای تو
لکەهای خون دامنگیر.
و به کوه و دشت پیچیدە ست
نام ننگین تو با هر مردەباد خلق کیفرخواه.
و به جا ماندە ست از خون شهیدان
بر سواد سنگفرش راه
نقش یک فریاد:
ای جلاد!
ننگت باد!
(کوتاە شدەی شعری از هوشنگ ابتهاج ـ ه.ا.سایه ـ که در دوران ستمشاهی سرودە شدە و بصورت دستنوشته و مخفیانه بین ما چپها رد و بدل میشد)
شعیب زکریائی ٢١ مارس ٢٠١٨ نوروز ١٣٩٧
وقتی “سایەی خدا” ـ در گورستان سیاسیای کە با “تدابیر داهیانە”ی شاهنشاهی یعنی شکنجه و زندان و اعدام برقرار شده بود ـ کورش را به خوابی آسوده اندرز میداد، هرگز تصور نمیکرد که چند سال بعد طغیان تودەها خواب خودش را آشفتە خواهد کرد و پیام انقلابشان را زمانی خواهد شنید که دیگر دیر شدە است. “ولایت عهد”ی هم که در کاخ تربیت گشته بود دیگر مصرفی نداشت و ولیعهد “برحق” ـ ولایت فقیه ـ از دستگاه انگلی دیگری خارج از کاخ که در پناه سلطان و در همکاری با سلطان برای از میانبرداشتن هر ندای پیشرو انسانی پروار گشته بود سر برآورد. سایەی خدا با نمایندەی مستقیم “خود خدا” جایگزین شد تا انقلاب را سرکوب کند، در قتل و جنایت و چپاول هیچ حدی قائل نباشد، بهشت را در همین دنیا برای لشکریان رژیم فاشیسی ـ اسلامیش تأمین نماید و بجای آب و برق مجانی برای مردم، تمام ایران را مجانا تحت مالکیت سران ریز و درشت سپاه جهل و جنایت و اراذل و اوباش با عمامه و بی عمامه در آورد.
ستمگران و صاحبان زور و سرمایه از سقوط پیشینیان خود درس میگیرند، اما نه آنگونه که تودەها تصور میکنند یا آرزو دارند؛ آنها هر بار به امید جاودان ساختن تسلط خویش، بر وسعت و قدرت دستگاه حاکمیت خود میافزایند تا “اشتباه” رژیم پیشین را تصحیح کنند. از این رو این وظیفەی ناگزیر ستمدیدگان و استثمارشدگان است تا ثابت کنند که اصل “اشتباه” در نفس موجودیت و حیات چنین رژیمهای ضد بشری است. این حرکتهای متنوع مردمی از همان سال ٥٧ آغاز شدە و علیرغم هر قربانی و درد و رنج و هر فراز و فرودی از پای نیفتاده است. و اکنون رستاخیز نوینی، بیسابقه(از لحاظ وسعت و سرعت) در کل تاریخ ایران و بیسابقه در طول حیات این رژیم ننگین ظهور کرده که کلیت رژیم را هدف گرفتە است. جانیان دزد و غارتگر این را میدانند؛ و برای همین است که بسیار حسابشدە و محتاطانه به تدبیر سرکوب مشغولند.
هر اتفاق ناگواری بیفتد، هر عقبنشینیای که بر این خیزش مردمی تحمیل گردد تا همینجا ناقوس مرگ رژیم به صدا درآمده و پاککردن آن از تاریخ و از ذهن جامعه دیگر میسر نیست.
این جنبش نوین مانند هر جنبش ستمدیدگان کمبودهائی دارد اما چنانچه موفق شود هر روز بر انبوه جمعیت معترض بیفزاید، هم مابقی کمبودها را برطرف خواهد ساخت و هم برطرفشدن آن کمبودها متقابڵا جمعیت معترض را خواه در شکل تظاهرات خیابانی و خواه در شکل اعتصابات کارگران و کارمندان و معلمان و دانشجویان و دانشآموزان و… به نحوی تصاعدی به سیل بنیانکنی تبدیل خواهد ساخت که بدون شک حتی این رژیم فاشیستی را یارای مقاومت در برابر آن نخواهد بود. پرهیز از بکاربردن خشونت ـ پرهیز از ضرب و شتم ماموران حتی بدترین آنها، پرهیز از آتشزدن و تخریب مؤسسات و ادارات و اموال عمومی و مکانهای مذهبی و غیره ـ یکی از اصول مهمی است که تودەهای مردد را به صفوف مبارزان جلب خواهد کرد و عدم مراعات آن، آنها را دور خواهد ساخت. و بعلاوە همراه با رشد نیروی تودەها، ترس نیروهای رژیم از پیوستن به مردم را زائل خواهد کرد. باید همەی آحاد صفوف دشمن مطمئن شوند که انقلاب با آنان به انسانیترین و عادلانەترین شیوه رفتار خواهد کرد. همەی اشکال و تاکتیکها باید در خدمت دوشقەکردن نیروی دشمن باشد؛ بدون دستیابی به چنین حالتی، پیروزی غیر ممکن است. قیام مسلحانه چنانچه ضرورت یابد امری مربوط به آیندە است و یکی از شروط پیروزی آن اینست که یک مرجع رهبری سیاسی علنی و مورد قبول تودەها پدیدار گشتە باشد.
نباید از نظر دور داشت که کوردستان بدلیل وجود ستم ملی و مبارزەی دهها ساله علیه این ستمگری و سرکوبگری رژیم فاشیستی دارای شرایط ویژه ، متفاوت و گاه مستقل از جنبش سراسری در ایران بودە است. اما اقدامات مسلحانه در هر نقطەی کردستان نیز در شرایط امروز از جانب هر جریانی صورت بگیرد بنفع جنبش نخواهد بود….
اگرچە این خیزش سراسری یقینا دارای درجەای از رهبری است اما تا رسیدن به مرحلەای تثبیتشده که هم تودەهای میلیونی آنرا بشناسند و از آن حرفشنوی داشتە باشند و هم در عرصەی بینالمللی به حساب آورده شود، زمان لازم است. این امر هنگام خیزش مردم علیه رژیم شاه نسبتا آسان حاصل شد زیرا هم آن رژیم شکنندەتر از رژیم فعلی بود و هم یک توافق امپریالیستی بر سر قالبکردن بدیل قرون وسطائی ـ در جهت عقیمساختن و ازمیانبردن اهداف دموکراتیک و عدالتخواهانەی انقلاب ـ به سرعت به دست آمد. اکنون چنین نیست.اولا این رژیم مجموعەای وسیع از گرگهای درندە است که نه صرفا بنا به دستور بلکه بخاطر ثروتهای کلانی که به قیمت ریختن خون دههاهزار از پاکترین و مبارزترین انسانها اندوختەاند به جنگ حیات و ممات دست خواهند زد. ثانیا جنبش کنونی دارای محتوا و اهداف سکولار و دموکراتیک و علیه فقر و گرسنگی و مستقل از این یا آن جناح رژیم است. حکومتی که انعکاس چنین محتوائی باشد مطلوب هیچ قدرت امپریالیستی نیست و آنها ماندن رژیم ضدبشری اسلامی را بر هر رژیمی که بوی آزادی و عدالتخواهی بدهد ترجیح میدهند. فراموش نکنیم اگرچه حکومت اسلامی بنا به ضرورتهای حفظ نظام فاشیستی(و توافق طبقاتی اعلام نشدة کل سیستم سرمایەداری با آن) دردسرهائی برای غرب ایجاد کرد اما در مقابل ـ دهها برابر مزاحمتها ـ آنچنان خدمات اقتصادی و سیاسیای به آفرینندگانش نمود که نه رژیم شاه و نه هیچ رژیم مردمفروش و وطنفروش دیگری به گرد پایش نمیرسد. از اینرو آنها وقتی به پای آلترناتیوسازی خواهند رفت که احساس کنند حرکت تودەای در حال گسترش و رژیم اسلامی رفتنی است. و اینجا میدان یک کشمکش بنیادین سیاسی ـ طبقاتی است. در این رابطه افشاگری و هشدار و ترویج آلترناتیو چپ و دموکراتیک و سوسیالیستی و غیرە امری بسیار ضروری است اما بسیار ضروریتر و بسیار حیاتیتر، تا حد ممکن و طی پروسەی رشد مبارزه، اجرای عملی نکات برنامهای چپ، بویژه ایجاد نهادهای دموکراتیک مردمی است. از شوراهای محلات و شهر و ده گرفته تا ایجاد سندیکاها و اتحادیەهای آزاد کارگری و دیگر اقشار کارکن و خلاصه ایجاد هرگونه تشکل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردمی که پایەهای حکومت دموکراتیک و سکولار و در شأن انسان امروزی بوده، همەی بدیلسازان کذائی را در مقابل عمل انجامشدە قرار دهد و قابل بازپسگرفتن نباشد. در هر حال و در رابطه با دولتها اعم از آلترناتیوسازان و غیرآن، رهبری سیاسیای که شکل میگیرد باید ایجاد روابط سیاسی و دیپلوماتیک معقول و صلحآمیز با همەی دولتها بر اساس حقوق برابر و رعایت استقلال را در پیش گیرد.
امر عملی سرنگونی صرفا با شعار سرنگون باد حاصل نمیشود؛ خواستەها و تاکتیکهای سیاسیای که تودەهای میلیونی پشتیبان آن باشند و پشتیبانی بینالمللی را نیز جلب کند بعنوان جادەصافکن این هدف لازم است. همچون : خواهان رفراندوم آزاد شدن با تضمین کامل فضای آزاد سیاسی برای فعالیت احزاب و نظارت مراجع بیطرف بینالمللی تا تشکیل مجلس مؤسسان و تعیین تکلیف قانون اساسی و نوع رژیم آینده و… شعار آزادی زندانیان سیاسی و شعارهای مبنی بر پایان دادن به صدور ارتجاع و تروریسم در منطقه و از این قبیل که تقریبا همەگیر شدەاند، هم در نفس خود بسیار مهمند و هم در جهت برانداختن رژیم عمل میکنند.
به هر حال گفتەهای بسیار مختصر فوق، ادای سهمی بود در همراهی با پویندگان و رزمندگان کنونی راه آزادی و عدالت؛ تا شاید در این پیچ و خمهائی که در چشمانداز است نکات بدرد بخوری در آن یافت شود و یا حداقل دقتنظرهائی را موجب گردد.
و اما کمی هم به نیروی چپ و سوسیالیست همنسل ما بازماندگان پس از انقلاب ٥٧ بپردازیم. متأسفانه چنین مجموعەای بعنوان یک نیروی متحد و منسجم و دارای توان تأثیرگزاری تعیینکننده در سطح ایران وجود ندارد. این چپ دهها سال است که مرتب در برابر خود مرز طبقاتی و سیاسی میکشد. در جامعه تأثیرش نا پیداست اما در لافزنی در مقیاس جهانی عمل میکند. تنها سیاست تأثیرگذارش علیه خود خویشتن، تجزیەی مدام به شاخەها یا سکتهای کوچکتر و سوق یافتن گاه بسوی راست و گاه اولترا چپ بودە است. همواره دم از مبارزەی طبقاتی و جانبداری از طبقة کارگر میزند اما ـ همچون عناصر بیطبقەای که با شعار و یا گاه با سرسپردگی به فلان “تئوریسین” خود را تخدیر میکنند ـ در عرصەی مبارزات واقعی اجتماعی، سیاست را به تمامی به بورژوازی واگذار کرده است.
در رابطە با همین خیزش اخیر، یکی به چیزی کمتر از انقلاب پرولتری راضی نمیشود؛ دیگری از موضع آنارشیستی کمونیسم اشرافی “جارو کردن اسلام” را در دستور جنبش قرار میدهد و … حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. متحد شدن چنین چپی به “سرنگونی” دیدگاههای آنارشیستی، منزه طلبانه و اپورتونیسم سیاستگریز آن بستگی دارد. امیدوارم و آرزومندم که با احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت تودەهای بحرکتدرآمدەی ایران و در پیوند با مبارزات آنان، نیروئی مؤثر و زمینی از این مجموعه زاده شود.
زنده و پاینده باد مبارزات کارگران و زحمتکشان و زنان و مردان به پا خاستەی ایران!
سرنگون باد رژیم فاشیستی اسلامی!
برقرار باد حکومت دموکراتیک مردمی!
شعیب زکریائی دوم ژانویه ٢٠١٨ میلادی
آقای مازیار شکوری گیل چالان در نوشتاری کە در سایت خبرنامە گویا تحت عنوان “نتانیاهو ، تجزیە طلبان کرد، و تناقض در مورد ایران باستان ” منتشر کردە است با استناد بە آیات تۆرات و پیشداوریهای ذهنی و متعصبانە ، سعی کردە کە مسئلە کردستان را بە سیاستهای اسرائیل در منطقە بچسپاند شاید با این شگرد و با استفادە از تعصب مذهبی تودە های مردم و نفرتی کە مردم منطقە از سیاستهای اسرائیل نسبت بە مردم فلسطین و بخصوص مردم کنارە غزه دارند ، حقانیت مسئلە کرد را زیر سئوال ببرد.
مستندات آقای شکوری گیل چالان عبارتند از :
یکم / گویا “اخیرا و در فضای مجازی از سوی تجزیە طلبان کرد حملات بسیاری بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی انجام گرفتە است” واینکە کردها نیز در تجمعات خود در اروپا و اربیل پرچم اسرائیل را گشودە و آنرا مورد تقدیس قرار دادە اند”.
دوم سخنان بنیامین نتانیاهو در بارە کورش هخامنشی و ادعای کشتار یهودیان اسیر در بابل بدستور کورش.
نو شتە آقای شکوری گیل چالان بقول خودشان ” …. قصد آن داردتا در نگاهی وحدت گرایانە بتواند تناقضهای کنونی را زدودە و دیدگاهی وحدت گرایانە و منسجم مبتنی بر استدلال میان روابط ” یهود ، اسرائیل . کورش و تجزیەطلبان کرد” را جایگزین نماید.
استنباط من از این نوشتە اینست کە آقای مازیار شکوری گیل چالان کە مدعی وجود تناقضاتی در روابط اسرائیل و حکومت “هەرێم کردستان ” است تنا قض را در این دیدە کە حکومت هەرێم و یا دولت اسرائیل صراحتا و آشکارا اعتراف نکردەاند کە خواست کردها در تعیین حق سرنوشت خود و برگزاری یک همە پرسی کە منجر بە آری گفتن بیش از نود و دو در صد رای دهندگان بە جدائی کردستان از عراق منجر شدە بە تحریک دولت اسرائیل و یک توطئە صهیونیستی بودە است. هدف ایشان از گنجاندن تناقضات همین بودە زیرا وقتی بە خواندن نوشتە ایشان ادامە میدهیم “جایگزین کردن دیدگاهی وحدت گرایانە و منسجم مبنی بر استدلال میان روابط “یهود ، اسرائیل، کورش و تجزیە طلبان کرد ” فقط این شبهە را بە ذهن القاء مینماید .
آقای شکوری گیل چالان چند سطر پائینتر در نوشتە خود میگوید ” …دولت اسرائیل تنها دولتی بودە کە از تجزیە و جدائی کردستان عراق حمایت نمودە است . کردها نیز در تجمعات خود در اروپا و اربیل پرچم اسرائیل را گشودە و آن را مورد تقدیس قرار دادە اند. بر این اساس آنچە از ظاهر داستان بر میآید یک همسوئی میان تجزیە طلبان کرد و اسرائیل ایجاد شدە است . نتیجە اینکە این همسوئی میباید از جهت محتوا نیز ایڤاد شدە باشد .
آقای شکوری بدون آنکە نشان دهد کە کدام شخص و یا اشخاص بە کورش هخامنشی حملە کردەاند و حملەشان چگونە و دارای چە محتوائی بودە است فقط با توسل بە رمل و اسطرلاب و ذهنیات بی اساس میخواهد بگوید یک
وحدت استدلالی و مبنایی بین حملات مجهول الهویە مورد ادعای آقای شکوری و سخنان نتانیاهو وجود دارد. معلوم نیست چرا و بچە دلیل آقای شکوری کە انقدر دقیق در تورات مستغرق شدە و دلایلیی با استفادە از محتویات آن کتاب علیه سخنان نتانیاهو آوردە است نتوانستە یک نمونە از حملات صورت گرفتە در فضای مجازی بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی را ذکر کند. و بر تین مبنا میتوان گفت کە ادعای آقای شکوری گیل چالان کاملا بی اساس است و فاقد وجاهت میباشد.
اگر بپذیریم کە احتمالا حملە ای بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی شدە است معلوم نیست شخص یا اشخاص حملە کنندە کرد بودەاند یا غیر کرد؟ اگر کرد بودەاند ، از کدام بخش کردستان بودەاند؟ عراق؟ ایران؟ ترکیە ؟ یا سوریە؟ بر چە مبنائی آقای شکوری مدعی هستند کە آن شخص یا اشخاص طرفدار حق تعیین سرنوشت ملت کرد و بقول ایشا ن ” تجزیە طلب ” بودەاند؟!!
خواهش میکنم آقای شکوری گیل چالان آدرس این حملات در فضای مجازی را در اختیار همگان بگذارند. شاید هم منظور ایشان از فضای مجازی نە فضای اینترنتی بلکە “مجازی” در مقابل “حقیقی” یعنی خیالات بودە است. در این صورت باید گفت زهی سعادت ما خوانندگان مقالات چنین کسانی کە در عالم خیال سناریو هائی میسازند و بکمک رمل و اسطرلاب آن سناریو هار ا بعنوان دیدگاهی وحدتگرایانە و منسجم مبتنی بر استدلال ( بخوان سفسطە) منتشر میکنند.
جناب شکوری شما دارید از یکپارچگی کشور عراق و حفظ تمامیت ارضی آن دفاع میکنید و بە همین سبب دست بە زدودن تناقض بقول خودتان ناشی از تعصب و هدفگرائی باطل زدە اید . شما شاید خوب میدانید کە بعد از پایان جنگ جهانی اول و شکست دول محور شامل آلمان و امپراطوری عثمانی، چگونە فرانسە و انگلستان بعنوان دول فاتح با خطکشی بە تقسیم متصرفات دولت عثمانی با هم توافق کردند و کشورهائی از جملە : عراق، اردن ، سوریە و فلسطین را بوجود آوردند و برای کشورهای نو ساختە عراق ( شامل سە ولایت موصل ، بغداد و بصرە ) و اردن، دو تن از فرزندان شریف مکە را بعنوان پادشاهان این دو کشور نصب کردند کە عراق بە فیصل و اردن بە عبدالله سپردە شد. و این دو نفر بعنوان پادشاهان عراق و اردن بکار خود ادامە دادند. پیش از انتصاب این دو ملک صاحب شکوه و جلال در پیمان سڤر در 1919 قرار بر این شد کە ولایت موصل و بخش نسبتا بزرگی از شمال کردستان کە امروز در تصرف ترکیە است بعنوان کشور کردستان ابتدا تحت قیمومت انگلستان و سپس در صورتیکە واجد شرایط باشد مستقل شود . سپس در1923 در پیمان لوزان توافق دیگری بعمل آمد و تشکیل دولت کردستان صورت نگرفت.
البتە فعالین کرد پیش از آن تاریخ هم خواستار ایجاد دولت کردستان بودند و حتی در کنفرانس ورسای هم حضور پیداکردند. در این کشور نو پدید عراق و در طی این یک قرن این کردها مدام در معرض آزار و شکنجە، نسل کشی، بمباران شیمیائی ، انفال و دیگر تعرضات ضد انسانی بودەاند. حکومت فعلی عراق کە مورد حمایت کامل جمهوری اسلامی است بە تعهدات خویش در قانون اساسی مصوب خودشان و توافقی کە با کردها داشتند هیچگاه وفا نکردند.
بنظر شما این مردم باید بە این تعرضات ضد انسانی حکومت فاسدی چون حکوت مالکی و عبادی تسلیم شوند و
و صدایشان در نیاید کە شما آنها را بە تبانی با صهیونیسم متهم نکنید. رفتار صهیونیستها با مردم خودشان خیلی بهتر و انسانی تر از رفتار جمهوری عدل و رافت اسلامی ایران است.
چرا زمانی کە ارتش حکوت شیعە طرفدار جمهوری اسلامی ایران ، موصل و سنجار و الانبار عراق را تخلیە کرد و تحویل داعش داد نە حشد شعبی و نە ارتش عراق جرات مقابلە با داعش را نداشتند بلکە پیشمرگان کرد با جانفشانی و رشادت توانستند در هزیمت داعش و باز پسگیری موصل نقش عمدە بازی کنند ، شما آن زمان کردهارا همسوی محتوائی اسرائیل نمیدانستید؟
اینجا من نمیخواهم از حکومت هەرێم کردستان و کارنامە آن در عرض بیش از 20 سال حکومت دفاع کنم من فقط از خواست بحق کردها در تعیین سرنوشت خود دفاع میکنم اما با برداشت شما هم مخالفم زیرا شما با توسل بە خیالات و تصورات ذهنی رابطە ای بین عدالتخواهی مردم کرد و صهیونیسم و دولت اسرائیل خلق کردەاید کە مبنای درست و محکمی ندارد.
استنباط من از فحوا و ظاهر کل نوشتە شما و نتیجە تتبعاتتان در تورات اینست کە شما نوشتە هائی را در فضای مجازی دیدەاید کە ممکن است نویسنگان آنها کرد و طرفدار حق تعیین سرنوشت کردها بودەاند و ممکن است آنها در مورد اینکە آیا کورش هخامنشی در واقع در پاسارگاد مدفون است تردید روا داشتە و وفات کورش را در جنگ با سکاها و در اثر کشتە شدنش بدست آنها دانستە اند و شاید اظهار کردەاند کە کورش در همان حوالی کە بقتل رسیدە دفن شدە است ، و این امر یعنی تردید در مدفن کورش احساسات ملی و میهن پرستانە شما را جریحە دار کردە است. این شک و تردید چە ربطی بە همسوئی با اسرائیل و صهیونیسم دارد؟ و این چگونە حملە یا حملاتی است کە بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی شدە است؟
ظاهرا و از فحوای نوشتە آقای شکوری بر میآید کە “حملات” مورد استناد ایشان شک و تردید در مورد مدفن کورش در پاسارگاد بودە باشد.
این امر و ابراز اینگونە شکها و تردیدات لازم نیست حتمآ از جانب حکومت اسرائیل بە این شکاک یا نویسندگان مطالبی کە بنظر نویسندە مقالە حملە بە کور ش بودە است القاء شدە باشد.
هر کس میتواند در مورد محل دفن کورش یا هر کس دیگری کە در سدەهای گذشتە دفن شدە شک کند، بجز آیات تورات چگونە میتوان مسئلە محل دفن واقعی کورش را اثبات کرد
کشف و ساختن این همە ” امامزادە !!” در ایران در این سالهای اخیر میتواند شک و تردید شکاکین را بە خیلی از قبرها و مردگان در سدە های گذشتە تسری دهد.
من از آقای شکوری گیلچالان میپرسم کە آیا شما آقای شکوری میتوانید ثابت کنید کە دو امامزادە در شهر سنە بنامهای ” پیر عمر ” و ” هاجر خاتون ” کە در دو مسجد از مساجد شهر بهمین نامها مدفون هستند ، واقعا امامزادە و فرزند امام هشتم شیعیان یعنی امام رصا میباشند با توجه بە اینکە شهر سنە در زمان شاه صفی صفوی ( قرنها بعد از وفات فرزندان امام رضا ) بنا شدە و بوجود آمدە است؟ حال اگر من شک کنم و بگویم کە این مقابر نمیتوانند محل دفن فرزندان امام رضا باشد ، آیا من بە امامان شیعە و فرزندان آنها حملە کردەام ؟ و با صهیونیسته و یا داعش همسو شدەام.
متهم کردن افراد و گروهها مخصوصا از طرف مخالفین عقیدتی و سازمانی علیرغم شایع بودنش پدیدەای زشت و
ناپسند است.
من منکر سیاست ضد انسانی دولت اسرائیل نسبت بە فلسطینیان و سیاست گاها فاشیستی آن دولت در مقابل مردم غزە نیستم. اما در جمهوری اسلامی ایران و بعضی از جریانات مذهبی متهم کردن مخالفین بە ارتباط با اسرائیل، صهیونیسم و در دوران رژیم سابق با بیگانگان و شوروی سابق شایع بودە و هنوز هم شایع است.
ممکن است شما ویدئوی جلسە بازجوئی از همسر سعید امامی قاتل داریوش فروهر و همسرش و نویسندگان پویندە و مختاری و … ، همان کسی کە بقول وزارت اطلاعات رژیم و برای مغشوش کردن افکار عمومی او را ” مامور سر خود “نامیدند را دیدە باشید، شاید بیاد میآورید چگۆنە آن بازجوی مسلمان از خدا ترس بە زور شکنجە بە آن خانم تلقین میکرد کە او و همسرش سعید امامی بە اسرائیل رفتە اند ، و در مقابل سوگندهای ان خانم مبنی بر انکار سفر بە اسرائیل با تهدید و اعمال زور میخواست آن خانم اقرار کند کە با همسرش بە اسرائیل رفتە اند و قتلهای زنجیرەای سعید امامی بدستور و در همسوئی با اسرائیل بودەاست.
این حنای شما کە گویا دست اسرائیل در رفراندم مردم جنوب کردستان و خواست استقلال طلبانە آنها فعال است دیگر رنگی ندارد و نمیتوان عوامفریبانە علیه مردم کردستان مخصوصا در داخل ایران بکار بردە شود.
برای اطلاع جناب مازیار شکوری گیل چالان باید عرض کنم کە قبل از پیدایش حکوت اسرائیل در 1946و حتی پیش از بنیاد نهادن صهیونیسم در اوایل قرن بیستم خواست آزادیخواهی ملت کرد وجود داشتە است و همیشە برای آن مبارزە کردە اند .
من منکر رابطە حکومت منطقە خود مختار در جنوب کردستان با اسرائیل نیستم و این امر کاملا بر همگان روشن و معلوم است، دولت ایران هم با توجه بە دوستی با حکومت هەرێم از این مسئلە اطلاع کافی دارد
آقای شکوری گیل چالان در نوشتە شان بیشتر بموضع گیری بنیامین نتانیاهو دربارە برخورد و رفتار کورش هخامنشی با یهودیان پرداختە و با استناد بە آیات تورات نظر بنیامین نتانیاهو را رد میکند. ولی موضع گیری خود آقای گیل چالان در پاراگراف آخر نوشتەشان در سایت خبرنامە گویا خیلی خندە آور است !
ایشان نوشتە اند : ” …. حال تناقض آشکار اینکە تجزیە طلبان کرد پرچم اسرائیل را بر افراشتە و حتی برآن سجدە نمودە اند، اما اخیرا توهینهای بسیاری را نثار کورش و امپراطوری ایران باستان نمودەاند. گوئی پرکندگی ذهنی از نتانیاهو ت تجزیە طلبان کرد فراگیر شدە است. ”
جل الخالق! دیدگاه وحدتگرایانە و منسجم مبتنی بر استدلال را ببینید و یاد بگیرید و بکار برید!!
یدالله بیگلری.
اولین بار در زندان قصر با او آشنا شدم؛ شکنجەشده و محکومشده به حبس طولانیمدت ، چرا که در برابر استبداد و ستم آریامهری میخواست آزاد زندگی کند وآزادزیستن را رواج دهد. ترکیبی بود از یک کورد ساده، صمیمی و متواضع و یک نویسنده و ادیب فارسیزبان چه در زندگیش و چه در آثار و شیوة نگارشش. گاه من از داستانهای “از این ولایت”ش یاد میکردم و او با شوخطبعی ویژة خویش خاطرات واقعی دیگری از این زمره را بازمیگفت….
با انقلاب آزاد شد و دیدار مجدد ولی بسیار کوتاه ما سالها پیش در شهر یوتبوری سوئد دست داد. کتاب چهارجلدی “سالهای ابری”اش را (که پس از پانزده بار “بازنویسی” اجازة انتشار یافته بود)خوانده بودم و آرزو داشتم از نزدیک بخاطر این کار بزرگش از او قدردانی کنم و خوشبختانه چنین مجالی حاصل شد.
چند سال پیش به دعوت فعالین ادبی و سیاسی بار دیگر به سوئد آمد این بار با نصف بدن فلجشده ولی همراه با نیمة دیگر زندگیش؛ همسرش شهناز. همسری که در آن “سالهای ابری” که علی اشرف در زندان بود و “سالهای تاریک”ی که “قتلهای زنجیرەای” در کمین ، و در این ایام ستمکاری طبیعت همواره یار و یاور و تکیەگاه علی اشرف بود.
خوشبختانه در هوش و سخن گفتن علی اشرف خللی وارد نشده بود و من توانستم سوالی که ذهنم را به خود مشغول میداشت مطرح کنم. از او پرسیدم؛ بر خلاف اظهارات خودت که “اگر همسانیای بین اسامی شخصیتهای داستان سالهای ابری و اشخاص حقیقی یافت شود، تصادفی است”، تصور قریب به یقین من اینست که این کتاب سرگذشت خود تو نیز هست؛ و او گفت که آری چنین است.
در یک روز غمانگیز بارانی در فرودگاه، خداحافظی کردیم و کس نمیدانست که این وداع آخرین است. او به صورت “شبح مشبک” در نیامد اما همچون همة مرگها در ایران امروز، در مرگ او نیز نشانی از دست تبهکار جلادان زمان میتوان یافت.
درگذشت او را به همسرش، خانوادەاش و همة آزادگان تسلیت میگویم. نام او در دل کوشندگان راه آزادی و انسانیت و غمخواران تودەهای ستمدیده زندە خواهد ماند.
شعیب زکریائی ٢٧ اکتبر ٢٠١٧
ــــــــــــــــــــــــــ
بهداخهوه کهسایهتی مهزن و ناوداری کوردستان و رۆژههڵاتی ناوهڕاست ، رابهری تێکۆشهر و خۆشهویست مام جهلال، ماڵئاوایی له ژیان کرد و خهم و پهژارهی خسته دڵی ملیۆنها جهماوهری ههمووپارچەکانی کوردستان. بهم بۆنەوه پرسە و سەرەخۆشی خۆمان ئاراستهی جەماوەری گەلی کوردستان و هاوسەنگەران و هاوخەباتەکانی و بنەماڵەی بەڕێزیان دەکەین.
پتر له شەست ساڵ خەباتی مام جەلال پڕه له راوەستان و تێکۆشان له بوارەکانی سیاسی،رێکخراوەیی، دیپلۆماسی، پێشمەرگایەتی و حەقخوازی و له خۆبوردوویی. ئێمه لێرەدا هەر ئەتوانین ئاماژه بەوە بکەین که مام جەلال دڵسۆزی گەل و هەموو هاوسەنگەرانی بوو. لهگەڵ دۆست مێهرەبان و به ئەمەک و له بەرانبەر دوژمندا بەخشنده بوو. به پەرۆش و خەمخۆری کوردستانی رۆژهەڵات بوو. بوێرانه بۆ کۆمەڵه “هێزی پشتیوان” بوو. تێکۆشەری پێشکەوتنخوازی، مافەکانی مرۆڤ، دێمۆکراسی و سکولاریزم و هەروەها یەکسانی مافی ژن و پیاو و هەڵوەشاندنەوەی چەندهاوسەری بوو. دژ به سزادانی ئیعدام و خەباتکاری ئازادی رادەربڕین بوو(کەس به بۆنەی تەوهین به مام جەلال سزا نەدرا). به کورتی مام جەلال رابەرێکی سیاسی تاقانهی مێژووی بزووتنەوەی رزگاریخوازی گەلی کورد بوو که ژیانی پڕ ئەزموونی مایەی لێفێربوونی هەمەچەشنه و گرانبەهایه.
کاتێک مام جەلال نامەی بۆ هاورێیانی کۆمەڵه ئەنووسی، بەم جۆره ئیمزای ئەکرد: “برای دڵسۆزتان مام جەلال”. ئێمەش دەڵێین هەتا هەتایه بەرز و بەڕێز بێ یادی برای دڵسۆزمان، تێکۆشەری پایەبەرزی رێگای ئازادی، مام جەلال.
یەدوڵا بیگلەری ساعێد وەتەندوست شوعەیب زەکەریایی
چواری ئوکتۆبری ٢٠١٧