Category Archives: Article

ستاخیز آزادگان زمین در برابر مدعیان خدائی — شعیب زکریائی دوم ژانویه ٢٠١٨ میلادی

وقتی “سایەی خدا” ـ در گورستان سیاسی‌ای کە با “تدابیر داهیانە”ی شاهنشاهی یعنی شکنجه و زندان و اعدام برقرار شده بود ـ کورش را به خوابی آسوده اندرز میداد، هرگز تصور نمیکرد که چند سال بعد طغیان تودەها خواب خودش را آشفتە خواهد کرد و پیام انقلابشان را زمانی خواهد شنید که دیگر دیر شدە است. “ولایت عهد”ی هم که در کاخ تربیت گشته بود دیگر مصرفی نداشت و ولیعهد “برحق” ـ ولایت فقیه ـ از دستگاه انگلی دیگری خارج از کاخ که در پناه سلطان و در همکاری با سلطان برای از میان‌برداشتن هر ندای پیشرو انسانی پروار گشته بود سر برآورد. سایەی خدا با  نمایندەی مستقیم “خود خدا” جایگزین شد تا انقلاب را سرکوب کند، در قتل و جنایت و چپاول هیچ حدی قائل نباشد، بهشت را در همین دنیا برای لشکریان رژیم فاشیسی ـ اسلامیش تأمین نماید و بجای آب و برق مجانی برای مردم، تمام ایران را مجانا تحت مالکیت سران ریز و درشت سپاه جهل و جنایت و اراذل و اوباش با عمامه و بی عمامه در آورد.

ستمگران و صاحبان زور و سرمایه از سقوط پیشینیان خود درس میگیرند، اما نه آنگونه که تودەها تصور میکنند یا آرزو دارند؛ آنها هر بار به امید جاودان ساختن تسلط خویش، بر وسعت و قدرت  دستگاه حاکمیت خود می‌افزایند تا “اشتباه” رژیم پیشین را تصحیح کنند. از این رو این وظیفەی ناگزیر ستمدیدگان و استثمارشدگان است تا ثابت کنند که اصل “اشتباه” در نفس موجودیت و حیات چنین رژیم‌های ضد بشری است. این حرکت‌های متنوع مردمی از همان سال ٥٧ آغاز شدە و علیرغم هر قربانی و درد و رنج و هر فراز و فرودی از پای نیفتاده است. و اکنون رستاخیز نوینی، بی‌سابقه(از لحاظ وسعت و سرعت) در کل تاریخ ایران و بی‌سابقه در طول حیات این رژیم ننگین ظهور کرده که کلیت رژیم را هدف گرفتە است. جانیان دزد و غارتگر این را میدانند؛ و برای همین است که بسیار حساب‌شدە و محتاطانه به تدبیر سرکوب مشغولند.

هر اتفاق ناگواری بیفتد، هر عقب‌نشینی‌ای که بر این خیزش مردمی تحمیل گردد تا همینجا ناقوس مرگ رژیم به صدا درآمده و پاک‌کردن آن از تاریخ و از ذهن جامعه دیگر میسر نیست.

این جنبش نوین مانند هر جنبش ستمدیدگان کمبودهائی دارد اما چنانچه موفق شود هر روز بر انبوه جمعیت معترض بیفزاید، هم مابقی کمبودها را برطرف خواهد ساخت و هم برطرفشدن آن کمبودها متقابڵا جمعیت معترض را خواه در شکل تظاهرات خیابانی و خواه در شکل اعتصابات کارگران و کارمندان و معلمان و دانشجویان و دانشآموزان و… به نحوی تصاعدی به سیل بنیانکنی تبدیل خواهد ساخت که بدون شک حتی این رژیم فاشیستی را یارای مقاومت در برابر آن نخواهد بود. پرهیز از بکاربردن خشونت ـ پرهیز از ضرب و شتم ماموران حتی بدترین آنها، پرهیز از آتش‌زدن و تخریب مؤسسات و ادارات و اموال عمومی و مکانهای مذهبی و غیره ـ  یکی از اصول مهمی است که تودەهای مردد را به صفوف مبارزان جلب خواهد کرد و عدم مراعات آن، آنها را دور خواهد ساخت. و بعلاوە همراه با رشد نیروی تودەها، ترس نیروهای رژیم از پیوستن به مردم را زائل خواهد کرد. باید همەی آحاد صفوف دشمن مطمئن شوند که انقلاب با آنان به انسانی‌ترین و عادلانەترین شیوه رفتار خواهد کرد. همەی اشکال و تاکتیک‌ها باید در خدمت دوشقە‌کردن نیروی دشمن باشد؛ بدون دستیابی به چنین حالتی، پیروزی غیر ممکن است.  قیام مسلحانه چنانچه ضرورت یابد امری مربوط به آیندە است و یکی از شروط پیروزی آن اینست که یک مرجع رهبری سیاسی علنی و مورد قبول تودەها پدیدار گشتە باشد.

 نباید از نظر دور داشت که کوردستان بدلیل وجود ستم ملی و مبارزەی دهها ساله علیه این ستم‌گری و سرکوبگری رژیم فاشیستی دارای شرایط ویژه ، متفاوت و گاه مستقل از جنبش سراسری در ایران بودە است. اما اقدامات مسلحانه در هر نقطەی کردستان نیز در شرایط امروز از جانب هر جریانی صورت بگیرد بنفع جنبش نخواهد بود….

اگرچە این خیزش سراسری یقینا دارای درجەای از رهبری است اما تا رسیدن به مرحلەای تثبیت‌شده که هم تودەهای میلیونی آنرا بشناسند و از آن حرف‌شنوی داشتە باشند و هم در عرصەی بین‌المللی به حساب آورده شود، زمان لازم است. این امر هنگام خیزش مردم علیه رژیم شاه نسبتا آسان حاصل شد زیرا هم آن رژیم شکنندەتر از رژیم فعلی بود و هم یک توافق امپریالیستی بر سر قالب‌کردن بدیل قرون وسطائی ـ در جهت عقیم‌ساختن و ازمیان‌بردن اهداف دموکراتیک و عدالت‌خواهانەی انقلاب ـ به سرعت به دست آمد. اکنون چنین نیست.اولا این رژیم مجموعەای وسیع از گرگهای درندە است که نه صرفا بنا به دستور بلکه بخاطر ثروتهای کلانی که به قیمت ریختن خون دههاهزار از پاکترین و مبارزترین انسانها اندوختەاند به جنگ حیات و ممات دست خواهند زد. ثانیا جنبش کنونی دارای محتوا و اهداف سکولار و دموکراتیک و علیه فقر و گرسنگی و مستقل از این یا آن جناح رژیم است. حکومتی که انعکاس چنین محتوائی باشد مطلوب هیچ قدرت امپریالیستی نیست و آنها ماندن رژیم ضدبشری اسلامی را بر هر رژیمی که بوی آزادی و عدالت‌خواهی بدهد ترجیح میدهند. فراموش نکنیم اگرچه حکومت اسلامی بنا به ضرورتهای حفظ نظام فاشیستی(و توافق طبقاتی اعلام نشدة کل سیستم سرمایەداری با آن) دردسرهائی برای غرب ایجاد کرد اما در مقابل ـ دهها برابر مزاحمت‌ها ـ آنچنان خدمات اقتصادی و سیاسی‌ای به آفرینندگانش نمود که نه رژیم شاه و نه هیچ رژیم مردم‌فروش و وطن‌فروش دیگری به گرد پایش نمیرسد. از اینرو آنها وقتی به پای آلترناتیوسازی خواهند رفت که احساس کنند حرکت تودەای در حال گسترش و رژیم اسلامی رفتنی است. و اینجا میدان یک کشمکش بنیادین سیاسی ـ طبقاتی است. در این رابطه افشاگری و هشدار و ترویج آلترناتیو چپ و دموکراتیک و سوسیالیستی و غیرە امری بسیار ضروری است اما بسیار ضروری‌تر و بسیار حیاتی‌تر،   تا حد ممکن و طی پروسەی رشد مبارزه، اجرای عملی نکات برنامه‌ای چپ، بویژه ایجاد نهادهای دموکراتیک مردمی است. از شوراهای محلات و شهر و ده گرفته تا ایجاد سندیکاها و اتحادیەهای آزاد کارگری و دیگر اقشار کارکن و خلاصه ایجاد هرگونه تشکل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردمی که پایەهای حکومت دموکراتیک و سکولار و در شأن انسان امروزی بوده، همەی بدیل‌سازان کذائی را در مقابل عمل انجام‌شدە قرار دهد و قابل بازپس‌گرفتن نباشد. در هر حال و در رابطه با دولتها اعم از آلترناتیوسازان و غیرآن، رهبری سیاسی‌ای که شکل میگیرد باید ایجاد روابط سیاسی و دیپلوماتیک معقول و صلح‌آمیز با همەی دولتها بر اساس حقوق برابر و رعایت استقلال را در پیش گیرد.

امر عملی سرنگونی صرفا با شعار سرنگون باد حاصل نمیشود؛ خواستەها و تاکتیکهای سیاسی‌ای که تودەهای میلیونی پشتیبان آن باشند و پشتیبانی بین‌المللی را نیز جلب کند بعنوان جادەصاف‌کن این هدف لازم است. همچون : خواهان رفراندوم آزاد شدن با تضمین کامل فضای آزاد سیاسی برای فعالیت احزاب و نظارت مراجع بیطرف بین‌المللی تا  تشکیل مجلس مؤسسان و تعیین تکلیف قانون اساسی و نوع رژیم آینده و… شعار آزادی زندانیان سیاسی و شعارهای مبنی بر پایان دادن به صدور ارتجاع و تروریسم در منطقه و از این قبیل که تقریبا همەگیر شدە‌اند، هم در نفس خود بسیار مهمند و هم در جهت برانداختن رژیم عمل میکنند.

به هر حال گفتەهای بسیار مختصر فوق، ادای سهمی بود در همراهی با پویندگان و رزمندگان کنونی راه آزادی و عدالت؛  تا شاید در این پیچ و خم‌هائی که در چشم‌انداز است نکات بدرد بخوری در آن یافت شود و یا حداقل دقت‌نظرهائی را موجب گردد.

و اما کمی هم به نیروی چپ و سوسیالیست هم‌نسل ما بازماندگان پس از انقلاب ٥٧ بپردازیم. متأسفانه چنین مجموعەای بعنوان یک نیروی متحد و منسجم و دارای توان تأثیرگزاری تعیین‌کننده در سطح ایران وجود ندارد. این چپ دهها سال است که مرتب در برابر خود مرز طبقاتی و سیاسی میکشد. در جامعه تأثیرش نا پیداست اما در لافزنی در مقیاس جهانی عمل میکند. تنها سیاست تأثیرگذارش علیه خود خویشتن، تجزیەی مدام به شاخەها یا سکت‌های کوچکتر و سوق یافتن گاه بسوی راست و گاه اولترا چپ بودە است. همواره دم از مبارزەی طبقاتی و جانبداری از طبقة کارگر میزند اما ـ همچون عناصر بی‌طبقەای که با شعار  و یا گاه با سرسپردگی به فلان “تئوریسین” خود را تخدیر میکنند ـ در عرصەی مبارزات واقعی اجتماعی، سیاست را به تمامی به بورژوازی واگذار کرده است.

در رابطە با همین خیزش اخیر، یکی به چیزی کمتر از انقلاب پرولتری راضی نمیشود؛ دیگری  از موضع آنارشیستی کمونیسم اشرافی “جارو کردن اسلام” را در دستور جنبش قرار میدهد و … حال تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. متحد شدن چنین چپی به “سرنگونی” دیدگاههای آنارشیستی، منزه‌ طلبانه و اپورتونیسم سیاست‌گریز آن بستگی دارد. امیدوارم و آرزومندم که با احساس مسئولیت نسبت به سرنوشت تودەهای  بحرکت‌درآمدەی ایران و در پیوند با مبارزات آنان، نیروئی مؤثر و زمینی از این مجموعه زاده شود.

زنده و پاینده باد مبارزات کارگران و زحمتکشان و زنان و مردان به پا خاستەی ایران!

سرنگون باد رژیم فاشیستی اسلامی!

برقرار باد حکومت دموکراتیک مردمی!

شعیب زکریائی       دوم  ژانویه  ٢٠١٨ میلادی

 

نوشته ای از رفیق یده الله بیگلری

آقای مازیار شکوری گیل چالان در نوشتاری کە در سایت خبرنامە گویا تحت عنوان “نتانیاهو ، تجزیە طلبان کرد، و تناقض در مورد ایران باستان ” منتشر کردە است با استناد بە آیات تۆرات و پیشداوریهای ذهنی و متعصبانە ، سعی کردە کە مسئلە کردستان را بە سیاستهای اسرائیل در منطقە بچسپاند شاید با این شگرد و با استفادە از تعصب مذهبی تودە های مردم و نفرتی کە مردم منطقە از سیاستهای اسرائیل نسبت بە مردم فلسطین و بخصوص مردم کنارە غزه دارند ، حقانیت مسئلە کرد را زیر سئوال ببرد. 

مستندات آقای شکوری گیل چالان عبارتند از : 

یکم / گویا “اخیرا و در فضای مجازی از سوی تجزیە طلبان کرد حملات بسیاری بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی انجام گرفتە است” واینکە کردها نیز در تجمعات خود در اروپا و اربیل پرچم اسرائیل را گشودە و آنرا مورد تقدیس قرار دادە اند”. 

دوم سخنان بنیامین نتانیاهو در بارە کورش هخامنشی و ادعای کشتار یهودیان اسیر در بابل بدستور کورش. 

نو شتە آقای شکوری گیل چالان بقول خودشان ” …. قصد آن داردتا در نگاهی وحدت گرایانە بتواند تناقضهای کنونی را زدودە و دیدگاهی وحدت گرایانە و منسجم مبتنی بر استدلال میان روابط ” یهود ، اسرائیل . کورش و تجزیەطلبان کرد” را جایگزین نماید. 

استنباط من از این نوشتە اینست کە آقای مازیار شکوری گیل چالان کە مدعی وجود تناقضاتی در روابط اسرائیل و حکومت “هەرێم کردستان ” است تنا قض را در این دیدە کە حکومت هەرێم و یا دولت اسرائیل صراحتا و آشکارا اعتراف نکردەاند کە خواست کردها در تعیین حق سرنوشت خود و برگزاری یک همە پرسی کە منجر بە آری گفتن بیش از نود و دو در صد رای دهندگان بە جدائی کردستان از عراق منجر شدە بە تحریک دولت اسرائیل و یک توطئە صهیونیستی بودە است. هدف ایشان از گنجاندن تناقضات همین بودە زیرا وقتی بە خواندن نوشتە ایشان ادامە میدهیم “جایگزین کردن دیدگاهی وحدت گرایانە و منسجم مبنی بر استدلال میان روابط “یهود ، اسرائیل، کورش و تجزیە طلبان کرد ” فقط این شبهە را بە ذهن القاء مینماید . 

آقای شکوری گیل چالان چند سطر پائینتر در نوشتە خود میگوید ” …دولت اسرائیل تنها دولتی بودە کە از تجزیە و جدائی کردستان عراق حمایت نمودە است . کردها نیز در تجمعات خود در اروپا و اربیل پرچم اسرائیل را گشودە و آن را مورد تقدیس قرار دادە اند. بر این اساس آنچە از ظاهر داستان بر میآید یک همسوئی میان تجزیە طلبان کرد و اسرائیل ایجاد شدە است . نتیجە اینکە این همسوئی میباید از جهت محتوا نیز ایڤاد شدە باشد . 

آقای شکوری بدون آنکە نشان دهد کە کدام شخص و یا اشخاص بە کورش هخامنشی حملە کردەاند و حملەشان چگونە و دارای چە محتوائی بودە است فقط با توسل بە رمل و اسطرلاب و ذهنیات بی اساس میخواهد بگوید یک 

وحدت استدلالی و مبنایی بین حملات مجهول الهویە مورد ادعای آقای شکوری و سخنان نتانیاهو وجود دارد. معلوم نیست چرا و بچە دلیل آقای شکوری کە انقدر دقیق در تورات مستغرق شدە و دلایلیی با استفادە از محتویات آن کتاب علیه سخنان نتانیاهو آوردە است نتوانستە یک نمونە از حملات صورت گرفتە در فضای مجازی بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی را ذکر کند. و بر تین مبنا میتوان گفت کە ادعای آقای شکوری گیل چالان کاملا بی اساس است و فاقد وجاهت میباشد. 

اگر بپذیریم کە احتمالا حملە ای بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی شدە است معلوم نیست شخص یا اشخاص حملە کنندە کرد بودەاند یا غیر کرد؟ اگر کرد بودەاند ، از کدام بخش کردستان بودەاند؟ عراق؟ ایران؟ ترکیە ؟ یا سوریە؟ بر چە مبنائی آقای شکوری مدعی هستند کە آن شخص یا اشخاص طرفدار حق تعیین سرنوشت ملت کرد و بقول ایشا ن ” تجزیە طلب ” بودەاند؟!! 

خواهش میکنم آقای شکوری گیل چالان آدرس این حملات در فضای مجازی را در اختیار همگان بگذارند. شاید هم منظور ایشان از فضای مجازی نە فضای اینترنتی بلکە “مجازی” در مقابل “حقیقی” یعنی خیالات بودە است. در این صورت باید گفت زهی سعادت ما خوانندگان مقالات چنین کسانی کە در عالم خیال سناریو هائی میسازند و بکمک رمل و اسطرلاب آن سناریو هار ا بعنوان دیدگاهی وحدتگرایانە و منسجم مبتنی بر استدلال ( بخوان سفسطە) منتشر میکنند. 

جناب شکوری شما دارید از یکپارچگی کشور عراق و حفظ تمامیت ارضی آن دفاع میکنید و بە همین سبب دست بە زدودن تناقض بقول خودتان ناشی از تعصب و هدفگرائی باطل زدە اید . شما شاید خوب میدانید کە بعد از پایان جنگ جهانی اول و شکست دول محور شامل آلمان و امپراطوری عثمانی، چگونە فرانسە و انگلستان بعنوان دول فاتح با خطکشی بە تقسیم متصرفات دولت عثمانی با هم توافق کردند و کشورهائی از جملە : عراق، اردن ، سوریە و فلسطین را بوجود آوردند و برای کشورهای نو ساختە عراق ( شامل سە ولایت موصل ، بغداد و بصرە ) و اردن، دو تن از فرزندان شریف مکە را بعنوان پادشاهان این دو کشور نصب کردند کە عراق بە فیصل و اردن بە عبدالله سپردە شد. و این دو نفر بعنوان پادشاهان عراق و اردن بکار خود ادامە دادند. پیش از انتصاب این دو ملک صاحب شکوه و جلال در پیمان سڤر در 1919 قرار بر این شد کە ولایت موصل و بخش نسبتا بزرگی از شمال کردستان کە امروز در تصرف ترکیە است بعنوان کشور کردستان ابتدا تحت قیمومت انگلستان و سپس در صورتیکە واجد شرایط باشد مستقل شود . سپس در1923 در پیمان لوزان توافق دیگری بعمل آمد و تشکیل دولت کردستان صورت نگرفت. 

البتە فعالین کرد پیش از آن تاریخ هم خواستار ایجاد دولت کردستان بودند و حتی در کنفرانس ورسای هم حضور پیداکردند. در این کشور نو پدید عراق و در طی این یک قرن این کردها مدام در معرض آزار و شکنجە، نسل کشی، بمباران شیمیائی ، انفال و دیگر تعرضات ضد انسانی بودەاند. حکومت فعلی عراق کە مورد حمایت کامل جمهوری اسلامی است بە تعهدات خویش در قانون اساسی مصوب خودشان و توافقی کە با کردها داشتند هیچگاه وفا نکردند.

بنظر شما این مردم باید بە این تعرضات ضد انسانی حکومت فاسدی چون حکوت مالکی و عبادی تسلیم شوند و 

و صدایشان در نیاید کە شما آنها را بە تبانی با صهیونیسم متهم نکنید. رفتار صهیونیستها با مردم خودشان خیلی بهتر و انسانی تر از رفتار جمهوری عدل و رافت اسلامی ایران است. 

چرا زمانی کە ارتش حکوت شیعە طرفدار جمهوری اسلامی ایران ، موصل و سنجار و الانبار عراق را تخلیە کرد و تحویل داعش داد نە حشد شعبی و نە ارتش عراق جرات مقابلە با داعش را نداشتند بلکە پیشمرگان کرد با جانفشانی و رشادت توانستند در هزیمت داعش و باز پسگیری موصل نقش عمدە بازی کنند ، شما آن زمان کردهارا همسوی محتوائی اسرائیل نمیدانستید؟ 

اینجا من نمیخواهم از حکومت هەرێم کردستان و کارنامە آن در عرض بیش از 20 سال حکومت دفاع کنم من فقط از خواست بحق کردها در تعیین سرنوشت خود دفاع میکنم اما با برداشت شما هم مخالفم زیرا شما با توسل بە خیالات و تصورات ذهنی رابطە ای بین عدالتخواهی مردم کرد و صهیونیسم و دولت اسرائیل خلق کردەاید کە مبنای درست و محکمی ندارد. 

استنباط من از فحوا و ظاهر کل نوشتە شما و نتیجە تتبعاتتان در تورات اینست کە شما نوشتە هائی را در فضای مجازی دیدەاید کە ممکن است نویسنگان آنها کرد و طرفدار حق تعیین سرنوشت کردها بودەاند و ممکن است آنها در مورد اینکە آیا کورش هخامنشی در واقع در پاسارگاد مدفون است تردید روا داشتە و وفات کورش را در جنگ با سکاها و در اثر کشتە شدنش بدست آنها دانستە اند و شاید اظهار کردەاند کە کورش در همان حوالی کە بقتل رسیدە دفن شدە است ، و این امر یعنی تردید در مدفن کورش احساسات ملی و میهن پرستانە شما را جریحە دار کردە است. این شک و تردید چە ربطی بە همسوئی با اسرائیل و صهیونیسم دارد؟ و این چگونە حملە یا حملاتی است کە بە تاریخ نگاری پیرامون کورش هخامنشی شدە است؟ 

ظاهرا و از فحوای نوشتە آقای شکوری بر میآید کە “حملات” مورد استناد ایشان شک و تردید در مورد مدفن کورش در پاسارگاد بودە باشد. 

این امر و ابراز اینگونە شکها و تردیدات لازم نیست حتمآ از جانب حکومت اسرائیل بە این شکاک یا نویسندگان مطالبی کە بنظر نویسندە مقالە حملە بە کور ش بودە است القاء شدە باشد. 

هر کس میتواند در مورد محل دفن کورش یا هر کس دیگری کە در سدەهای گذشتە دفن شدە شک کند، بجز آیات تورات چگونە میتوان مسئلە محل دفن واقعی کورش را اثبات کرد

کشف و ساختن این همە ” امامزادە !!” در ایران در این سالهای اخیر میتواند شک و تردید شکاکین را بە خیلی از قبرها و مردگان در سدە های گذشتە تسری دهد.

من از آقای شکوری گیلچالان میپرسم کە آیا شما آقای شکوری میتوانید ثابت کنید کە دو امامزادە در شهر سنە بنامهای ” پیر عمر ” و ‌” هاجر خاتون ” کە در دو مسجد از مساجد شهر بهمین نامها مدفون هستند ، واقعا امامزادە و فرزند امام هشتم شیعیان یعنی امام رصا میباشند با توجه بە اینکە شهر سنە در زمان شاه صفی صفوی ( قرنها بعد از وفات فرزندان امام رضا ) بنا شدە و بوجود آمدە است؟ حال اگر من شک کنم و بگویم کە این مقابر نمیتوانند محل دفن فرزندان امام رضا باشد ، آیا من بە امامان شیعە و فرزندان آنها حملە کردەام ؟ و با صهیونیسته و یا داعش همسو شدەام. 

متهم کردن افراد و گروهها مخصوصا از طرف مخالفین عقیدتی و سازمانی علیرغم شایع بودنش پدیدەای زشت و 

ناپسند است. 

من منکر سیاست ضد انسانی دولت اسرائیل نسبت بە فلسطینیان و سیاست گاها فاشیستی آن دولت در مقابل مردم غزە نیستم. اما در جمهوری اسلامی ایران و بعضی از جریانات مذهبی متهم کردن مخالفین بە ارتباط با اسرائیل، صهیونیسم و در دوران رژیم سابق با بیگانگان و شوروی سابق شایع بودە و هنوز هم شایع است. 

ممکن است شما ویدئوی جلسە بازجوئی از همسر سعید امامی قاتل داریوش فروهر و همسرش و نویسندگان پویندە و مختاری و … ، همان کسی کە بقول وزارت اطلاعات رژیم و برای مغشوش کردن افکار عمومی او را ” مامور سر خود “نامیدند را دیدە باشید، شاید بیاد میآورید چگۆنە آن بازجوی مسلمان از خدا ترس بە زور شکنجە بە آن خانم تلقین میکرد کە او و همسرش سعید امامی بە اسرائیل رفتە اند ، و در مقابل سوگندهای ان خانم مبنی بر انکار سفر بە اسرائیل با تهدید و اعمال زور میخواست آن خانم اقرار کند کە با همسرش بە اسرائیل رفتە اند و قتلهای زنجیرەای سعید امامی بدستور و در همسوئی با اسرائیل بودەاست. 

این حنای شما کە گویا دست اسرائیل در رفراندم مردم جنوب کردستان و خواست استقلال طلبانە آنها فعال است دیگر رنگی ندارد و نمیتوان عوامفریبانە علیه مردم کردستان مخصوصا در داخل ایران بکار بردە شود. 

برای اطلاع جناب مازیار شکوری گیل چالان باید عرض کنم کە قبل از پیدایش حکوت اسرائیل در 1946و حتی پیش از بنیاد نهادن صهیونیسم در اوایل قرن بیستم خواست آزادیخواهی ملت کرد وجود داشتە است و همیشە برای آن مبارزە کردە اند .

من منکر رابطە حکومت منطقە خود مختار در جنوب کردستان با اسرائیل نیستم و این امر کاملا بر همگان روشن و معلوم است، دولت ایران هم با توجه بە دوستی با حکومت هەرێم از این مسئلە اطلاع کافی دارد

آقای شکوری گیل چالان در نوشتە شان بیشتر بموضع گیری بنیامین نتانیاهو دربارە برخورد و رفتار کورش هخامنشی با یهودیان پرداختە و با استناد بە آیات تورات نظر بنیامین نتانیاهو را رد میکند. ولی موضع گیری خود آقای گیل چالان در پاراگراف آخر نوشتەشان در سایت خبرنامە گویا خیلی خندە آور است ! 

ایشان نوشتە اند : ” …. حال تناقض آشکار اینکە تجزیە طلبان کرد پرچم اسرائیل را بر افراشتە و حتی برآن سجدە نمودە اند، اما اخیرا توهینهای بسیاری را نثار کورش و امپراطوری ایران باستان نمودەاند. گوئی پرکندگی ذهنی از نتانیاهو ت تجزیە طلبان کرد فراگیر شدە است. ” 

جل الخالق! دیدگاه وحدتگرایانە و منسجم مبتنی بر استدلال را ببینید و یاد بگیرید و بکار برید!!

یدالله بیگلری. 

به یاد نویسندة نامدار، مبارز آزاده و محبوب، علی اشرف ساده و صمیمی

اولین بار در زندان قصر با او آشنا شدم؛ شکنجەشده و محکوم‌شده به حبس طولانی‌مدت ، چرا که در برابر استبداد و ستم آریامهری میخواست آزاد زندگی کند وآزادزیستن را رواج دهد. ترکیبی بود از یک کورد ساده، صمیمی و متواضع و یک نویسنده و ادیب فارسی‌زبان چه در زندگیش و چه در آثار و شیوة نگارشش. گاه من از داستانهای “از این ولایت”ش یاد میکردم و او با شوخ‌طبعی ویژة خویش خاطرات واقعی دیگری از این زمره را بازمیگفت….

با انقلاب آزاد شد و دیدار مجدد ولی بسیار کوتاه ما سالها پیش در شهر یوتبوری سوئد دست داد. کتاب چهارجلدی “سالهای ابری”اش را (که پس از پانزده بار “بازنویسی” اجازة انتشار یافته بود)خوانده بودم و آرزو داشتم از نزدیک بخاطر این کار بزرگش از او قدردانی کنم و خوشبختانه چنین مجالی حاصل شد.

چند سال پیش به دعوت فعالین ادبی و سیاسی بار دیگر به سوئد آمد این بار با نصف بدن فلج‌شده ولی همراه با نیمة دیگر زندگیش؛ همسرش شهناز. همسری که در آن “سالهای ابری” که علی اشرف در زندان بود و “سالهای تاریک”ی که “قتلهای زنجیرەای” در کمین ، و در این ایام ستمکاری طبیعت همواره یار و یاور و تکیەگاه علی اشرف بود.

خوشبختانه در هوش و سخن گفتن علی اشرف خللی وارد نشده بود و من توانستم سوالی که ذهنم را به خود مشغول میداشت مطرح کنم. از او پرسیدم؛ بر خلاف اظهارات خودت که “اگر همسانی‌ای بین اسامی شخصیتهای داستان سالهای ابری و اشخاص حقیقی یافت شود، تصادفی است”، تصور قریب به یقین من اینست که این کتاب سرگذشت خود تو نیز هست؛ و او گفت که آری چنین است.

در یک روز غم‌انگیز بارانی در فرودگاه، خداحافظی کردیم و کس نمیدانست که این وداع آخرین است. او به صورت “شبح مشبک” در نیامد اما همچون همة مرگها در ایران امروز، در مرگ او نیز نشانی از دست تبهکار جلادان زمان میتوان یافت.

درگذشت او را به همسرش، خانوادەاش و همة آزادگان تسلیت میگویم. نام او در دل کوشندگان راه آزادی و انسانیت و غمخواران تودەهای ستمدیده زندە خواهد ماند.

شعیب زکریائی ٢٧ اکتبر ٢٠١٧

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ “شبح مشبک” نام داستان چاپ‌شدة کوتاهی است از علی اشرف درویشیان که در پرده به قتل عام زندانیان سیاسی اشاره دارد.

به‌بۆنه‌ی ماڵ‌ئاوایی مام جه‌لال رابه‌ر و خۆشه‌ویستی گه‌لی کورد

به‌داخه‌وه که‌سایه‌تی مه‌زن و ناوداری کوردستان و رۆژهه‌ڵاتی ناوه‌ڕاست ، رابه‌ری تێکۆشه‌ر و خۆشه‌ویست مام جه‌لال، ماڵ‌ئاوایی له ژیان کرد و خه‌م و په‌‌ژاره‌ی خسته دڵی ملیۆنها جه‌ماوه‌ری هه‌مووپارچەکانی کوردستان. به‌م بۆنەوه پرسە و سەرەخۆشی خۆمان ئاراسته‌ی جەماوەری گەلی کوردستان و هاوسەنگەران و هاوخەباتەکانی و بنەماڵەی بەڕێزیان دەکەین.

 

 

پتر له شەست ساڵ خەباتی مام جەلال پڕه له راوەستان و تێکۆشان له بوارەکانی سیاسی،رێکخراوەیی، دیپلۆماسی، پێشمەرگایەتی و حەقخوازی و له خۆبوردوویی. ئێمه لێرەدا هەر ئەتوانین ئاماژه بەوە بکەین که مام جەلال دڵسۆزی گەل و هەموو هاوسەنگەرانی بوو. له‌گەڵ دۆست مێهرەبان و به ئەمەک و له بەرانبەر دوژمن‌دا بەخشنده بوو. به پەرۆش و خەمخۆری کوردستانی رۆژهەڵات بوو. بوێرانه بۆ کۆمەڵه “هێزی پشتیوان” بوو. تێکۆشەری پێشکەوتنخوازی، مافەکانی مرۆڤ، دێمۆکراسی‌ و سکولاریزم و هەروەها یەکسانی مافی ژن و پیاو و هەڵوەشاندنەوەی چەندهاوسەری بوو. دژ به سزادانی ئیعدام و خەباتکاری ئازادی رادەربڕین بوو(کەس به بۆنەی تەوهین به مام جەلال سزا نەدرا). به کورتی مام جەلال رابەرێکی سیاسی تاقانه‌ی مێژووی بزووتنەوەی رزگاریخوازی گەلی کورد بوو که ژیانی پڕ ئەزموونی مایەی لێ‌فێربوونی هەمەچەشنه و گرانبەهایه.

کاتێک مام جەلال نامەی بۆ هاورێیانی کۆمەڵه ئەنووسی، بەم جۆره ئیمزای ئەکرد: “برای دڵسۆزتان مام جەلال”. ئێمەش دەڵێین هەتا هەتایه بەرز و بەڕێز بێ یادی برای دڵسۆزمان، تێکۆشەری پایەبەرزی رێگای ئازادی، مام‌ جەلال.

یەدوڵا بیگلەری ساعێد وەتەندوست شوعەیب زەکەریایی

چواری ئوکتۆبری ٢٠١٧

سرگذشت زن کمونیستی که حامله بود و اعدام شد—-تاًلیف و ترجمه فرخ معانی

کارنامه و عملکرد هر کدام از رژيم های ضد مردمی و ديکتاتوری در سراسر جهان و بويژه در منطقه ما آکنده از کشتار، داغ و درفش و سرکوب مدوام در قبال مردم جويای آزادی و زندگی انسانی است. اينها تاريخی سراسر خونآلود و ننگين از خود برجای گذاشتەاند . هميشه هم برگهای از اين اوراق سبعيت و وحشيگری از فردای به زير کشيده شدنشان از تخت ديکتاتوری به دست مردم تشنه آزادی و جان به لب رسيده آشکار گشته است……ادامه 

در باره انتشار یک سند—وحید عابدی

برای من نیز که اولین بار این سند را خواندم (150صفحه اول آنرا)احساس بسيار بدی داشتم.گرچه هميشه طرفدار انتشار آن بودم و برايم نيز مهم نبود که چه رازی در آن نهفته هست يا نيست . احساس بدم نيز مربوط به تجديد خاطرات ناخوشايند بود و بيشتر دلائل شخصی داشت. اما خيلی زود اين دلائل شخصی را کنار گذاشتم و بمثابه يک سند با يک پيشينه تاريخی به آن نگاە کردم. يادم میآيد که ….ادامه

هياهو بر سر چيست؟(قسمت دوم)——ساعد وطندوست

در ادامه ­ی بحث در باره­ ی انتشار اسناد «کنگره اول کومه ­له» مي­خواهم تنها به گوشه­ هايي از اظهار نظر آن پنج نفر از شرکت کنندگان در آن جلسه بپردازم که خوشبختانه در قيد حيات­اند و اگر مي­خواستند می­توانستيم در يک فضای آرام و بدور از احساسات و جوّ سازی هيستريک که هدف آن­ انتقام­جويي سياسی در خدمت توجيه مواضع امروزی­شان است، پلميکِ متينی داشته باشيم! نه بر سر اين اسناد که اختلاف ما بر سر  مسايل اساسی ديگری است که به سرنوشت جريان چپ و کومه­ له…..ادامه

هیاهو بر سر چیست!؟ توضیحات رفیق ساعد وطندوست در مورد انتشار کتاب “مباحث کنکره یک کومه له”

انتشار کتاب »مباحث کنگره اوّل کومه له « موجب بحث و اظهارنظر شماری از عالقمندان سرگذشت جنبش چپ و کومه له شده است. چه آنهايی که دورانی از بهترين سالهای زندگیشان را آگاهانه در صفوف کومه له و در جهت تحقق آرمانهای انسانیشان فدا کردهاند و چه آنهايی که امروز در زير همان نام و البته با نشانهای جداگانه به مبارزه برای اهدافی که برای خود در نظر گرفته اند به فعاليت در تشکيالت مورد نظرشان مشغول هستند. گويی بسياری از آنها مايلند بدانند که چه بر سر اين جريان آمده است و به کجا میروند؟………ادامه

دفاع از سوسیالیسم یا “ادامه تخریب چپ و کومه له” نوشته ای از شعیب زکریائی

یک توضیح مختصر

نوشتەای را که میخوانید از دو بخش تشکیل شده است. هر دو بخش در نقد نظرات صلاح مازوجی عضو مرکزیت حکا و سازمان کردستان آن(کومە­له) است. نقد نظرات ایشان ازآنرو لازم بود که آئینۀ تمام ­نمای نگرشها و فعل و انفعالهائی است که خواه هم­ اکنون در حکا موجودند و خواه در این یا آن شکل در میان جنبش چپ به حیات خود ادامه میدهند…….ادامه 

چند پرسش‌ و پاسخ مختصر در مورد جمعیت‌های کردستان با رفیق شعیب زکریائی

شعیب زکریائی       تابستان  ١٣٩٤

چندی پیش از طریق یکی از دوستان سوالاتی در بارة جمعیت‌هائی که پس از انقلاب سال ٥٧ در کردستان تشکیل شدند بدست اینجانب رسید. این سوالات را آقای ا. ب. که در موضوع فوق‌الذکر تحقیق میکند ارسال داشته بود. آنچه ذیلا می‌آید، پاراگراف آخر مقدمة ایشان  و سپس پاسخهای مختصر اینجانب است به سوالات مطرح شده :

…….

سعی من در این است که به کمک همگی شما و با استفاده از تاریخ شفاهی که در ذهن شماست ناگفته‌ها و ناشنیده‌های جنبش کردستان را دوباره نویسی و ثبت کنم. در این راه دست یاری دراز کرده‌ام به سوی شما تا بتوانم صفحه‌های گم شده‌ی تاریخ جنبش کردستان را به دست مخاطبین برسانم. مسیر تکمیل پروژه این‌گونه خواهد بود که من چند سوال اساسی را به صورت کتبی برای دوستان می‌فرستم و در ادامه به صورت شفاهی بحث را در حول همین محور ادامه می‌دهیم. اولین مرحله از تحقیق را به بخش جمعیت‌ها اختصاص می‌دهیم.

  • در اکثر شهر‌های کردستان جمعیت‌هایی مردمی ایجاد شده بود. ایده‌ی تشکیل چنین جمعیت‌هایی خلاقیت خود جنبش کردستان بود یا الگو گرفته از یک طرح اجرا شده در سایر کشورها بود؟

               الگوگرفته از هیچ کجا نبود  بلکه برآمده از یک مشی آزادیخواهانه، پیشتاز، مردمی و دموکراتیک و غیرسکتاریستی بود که کومه‌له آنرا    نمایندگی میکرد و ستون فقرات آنرا تشکیل میداد. در عین حال باید به این نیز توجه داشت که چنین ایده و چنین حرکتی بدون پشتوانة تاریخی جنبشهای دموکراتیک و چپ و سوسیالیستی در سطح ایران و جهان از یکسو و وجود زمینه‌های اجتماعی و سیاسی در خود کردستان از سوی دیگر، امکان بروز نمیداشت.

چند روزی پس از قیام ٢٢ بهمن بود که اولین بار رفیق صدیق کمانگر ایدة تشکیل ” جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب”  را همراه با ارائة یک متن اولیة اطلاعیة مربوط به اعلام موجودیت جمعیت با اینجانب(شعیب زکریائی) مطرح نمود. پس از یک ادیت مختصر اعلامیه و تشکیل جلسه‌ای با تعدادی دیگر از فعالین چپ مستقل یا مرتبط با کومه‌له(مظفر محمدی ، محمد نبوی ، مصلح شیخ‌الاسلامی،طاهر حسینی، حبیب‌الله مرادی و … که اسامی همه را بخاطر ندارم …  بدون حساسیت نسبت به وابستگی یا عدم وابستگی این یا آن فرد به این یا آن تشکیلات یا گروه بخصوص، و بدون اینکه رفیق صدیق و من خود را نماینده‌ی کومه‌له اعلام کنیم و ….)، جمعیت مزبور با استقرار اعضای اولیه در ساختمان متعلق به جمعیت معلمان، موجودیت یافت.

فکر میکنم پس از تشکیل “جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب” سنندج بود که در سایر شهرهای کردستان نیز جمعیت‌هائی با همین محتوا و ماهیت اما با اسامی کم و بیش متفاوت و با عناوین کردی تشکیل شدند.

  • رابطه‌ی احزاب سیاسی با این جمعیت‌ها چگونه بود؟ آیا نگاهی از بالا به پایین از سوی احزاب اعمال می‌شد یا یک توازن برقرار بود.

     تشکیل این جمعیتها بر اساس توافق و قرارداد بین سازمانها و احزاب نبود بلکه متکی و مبتنی بر شرایط خودویژه‌ای بود که در آن کومه‌له ستون اصلی یک جریان آزادیخواه چپ و سوسیالیست در کردستان را تشکیل میداد که بر خلاف دیگر جریانات چپ(چریک فدایی و پیکار و غیره)از تعصب حزبی و تعقیب منافع فرقه‌ای مافوق مردمی بری بود و در برابر احزاب راست(حزب دموکرات و حزب توده و …)نماینده‌ی تداوم انقلاب و آرمانهای اصیل مردم بپاخاسته و آزادیخواه بود. این ستون اصلی با این خصوصیات که در وجود و رفتار و کردار و گفتار انسانهای مبارز شناخته‌شده‌ای در سراسر کردستان نمود یافته بود، تمام مبارزین “مدافع آزادی و انقلاب” را که حاضر نبودند در برابر هیچ جریان مرتجع و سرکوبگر و ضدانقلابی ـ از فاشیسم اسلامی مرکزی گرفته تا مرتجعین محلی و غیره ـ سر خم کنند بدون هیچ اما و اگری بدور خود جمع کرد.

                لازم به ذکر است که در سراسر کردستان به جز چند نفر انگشت‌شمار از سازمانهای دیگر، هیچکس به جمعیت‌های مزبور نپیوست(که آن هم   بعنوان فرد خود بود نه نمایندة سازمان مربوطه). در جمعیت سنندج دو سه جوان مرتبط با حزب توده نیز به مقر ما آمد و شد داشتند که پس از چندی  وابستگی‌شان به حزب مزبور معلوم شد؛ در نتیجه بدون اینکه اصطکاک حادی پیش بیاید، عذرشان خواسته شد(خود نیز فهمیدند که نمیشود دو دوزه بازی کرد و جمعیت ما جای آنها نیست).

             بدین ترتیب اگرچه برخی از کسانی که به این جمعیتها پیوستند را نمی‌توان در عداد آنهائی شمرد که حاصل مستقیم فعالیت ترویجی و تشکیلاتی شبکه‌های کومه‌له بوده‌باشند، با اینحال عملا این جمعیتها همچون تشکیلات علنی کومه‌له عرض اندام کردند. صحت این ادعا را از این واقعیت هم میتوان دریافت که پس از حملة نظامی رژیم به کردستان در مرداد ٥٨ تمامی آنهائی که بعد از خاتمة کار جمعیتها به مبارزه ادامه دادند، خود را در صفوف کومه‌له یافتند(بجز چند نفری که پیشتر عضو سازمانهائی غیر از کومه‌له بودند).

  • هر حرکت اجتماعی و سیاسی یک خواست را نمایندگی می‌کند و آرزویی دارد. جمعیت‌های تشکیل شده در کردستان چه خواستی را پیگیری می‌کردند و آیا توانستند به خواسته‌های خود نزدیک شوند؟

       همانطور که پیش‌تر گفتم، جوهر خواستی را که جمعیت‌ها( و یادمان نرود کومه‌له همچون ستون اصلی آن) پیگیری میکردند میتوان در همان عبارت “دفاع از آزادی و انقلاب” خلاصه کرد. از این لحاظ اگر واقعیات و اتفاقات پس از قیام را در کردستان مرور کنیم، خواهیم دید که پاسخ به سوال شما کاملا مثبت است. تمام تقلاها و دسیسه‌های رژیم اسلامی و همدستان و هواداران محلی آن(جریان مذهبی به رهبری مفتی‌زاده و …) برای استقرار رژیم مذهبی در کردستان ناکام ماند؛ توطئه‌چینی‌ها و اقدامات اربابان زمیندار علیه دهقانان به شکست انجامید؛ زنان هر روز بیش از پیش به فعالیت‌های سیاسی و سازمانی روی می‌آوردند؛ هیچکس به هیچ کارگر و زحمتکشی نمیتوانست زور بگوید و آنها در هرگونه فعالیت سیاسی و تشکیلاتی و صنفی آزاد بودند. و بطور خلاصه کردستان آزادترین منطقة ایران بود. لشکرکشی رژیم اسلامی به کردستان در ٢٨ مرداد سال ١٣٥٨ برای خط پایان کشیدن بر این دستاوردها گویای همه چیز است.

  • هر تشکل، گروه و دسته‌ای بنا به اهداف و خواست‌های خود مجموعه‌ای از کنش‌ها و واکنش‌ها را انجام می‌دهد. جمعیت (جمعیتی که در آن فعال بودید) برای دست‌یابی به اهداف خود چه فعالیتی داشت؟

      فعالیت آن علنی، مدنی و متکی بر پشتیبانی مردم زحمتکش و آزادیخواه و در دفاع با تمام وجود و تا پای جان از آزادیهای بدست‌آمده بود. اقدامات مسلحانة آن نیز کاملا جنبة دفاعی داشت(در برابر دست‌اندازی پادگان ارتش، دار و دسته‌های مسلح مالکین زمین، تهدیدات و اقدامات مسلحانة باندهای مسلح مفتی‌زاده و صفدری آخوند رژیم اسلامی، تهدیدات مسلحانة نیروهای قیادة موقت که پس از رژیم شاه به عامل رژیم اسلامی تبدیل شده بودند و …). پخش اعلامیه‌های افشاگرانه و فراخوان‌دهنده(که در مقر جمعیت نوشته و تهیه و تکثیر میشد)، گردهمایی و تظاهرات توده‌ای(تا سرحد امکان با همکاری سازمان چریک‌های فدایی) از شیوه‌های مداوم و موثر فعالیت سیاسی جمعیت بود(از جمله فراخوان و سازماندهی راه‌پیمائی اعتراضی بسوی مریوان). ایجاد کمیته‌های گوناگون در رابطه با عرصه‌های مختلف طبقاتی و اجتماعی(کارگران، دهقانان، زنان و….)یکی از انواع تقسیم‌کارهای درونی جمعیت بود. مقر جمعیت همیشه بروی همه کس باز بود و همة فعالین جمعیت در هر سطحی برای هر مراجعه‌کننده‌ای قابل دسترس بودند.

  • ‌این جمعیت‌ها به چه شیوه‌ای اداره می‌شدند؟ شیوه‌های دموکراتیک بر این جمعیت‌ها حکم فرما بود یا نخبه‌ها در اداره‌ی امور نقش تعیین کننده داشتند؟

            از آنجا که این جمعیت‌ها ـ مبتنی بر خط چپ و سوسیالیستی و آزادیخواهانة کومه‌له ـ هیچ منافع ویژة مافوق مردم برای خود تعقیب نمیکردند، بنابراین مناسبات درونی و مدیریتی آن نیز در منتها درجه دموکراتیک و رفیقانه بود. فکر نمیکنم هرگز کسی در هیچ جا ـ چه آن چند ماهی که جمعیت‌ها در قید حیات و فعالیت بودند چه بعدها ـ از این بابت لب به شکایت گشوده باشد. قرارگرفتن در هر موقعیتی، داوطلبانه و بر اساس مقبولیت معنوی وسیاسی و لیاقت و توان فردی بود. دوران فعالیت جمعیت‌ها دوران ویژه‌ای بود که وجدان انسانی، آزادیخواهانه و اجتماعا مسئول بخش پیشتاز جنبش توده‌ها، همچون اساسنامه‌ای نانوشته عمل میکرد بنحوی که بدون هیچ قرار و مدار و تحمیل “از بالا” برای هر فراخوان “مرکزیت” و هر کمپین جمعیت، به اندازة لازم نیرو جمع میشد.

مدتی قبل از یورش رژیم اسلامی به کردستان، اقداماتی برای تمرکزیابی و هماهنگی سراسری همة جمعیت‌ها آغاز شد که به دلیل حملة رژیم به سرانجام نرسید.

  • جمعیت‌ها در اداره‌ی شهرهای کردستان قدرتی اجرایی در دست داشتند و یا در بخش خدمات چه کمکی به زندگی شهرها می‌کردند؟

      با توجه به اینکه هنوز مسالة حاکمیت در کردستان حل نشده بود، دغدغة اصلی جمعیت‌ها(و کومه‌له)مقابله با توطئه‌گریهای رژیم اسلامی مرکزی و همدستان مرتجع و ضدمردمی آن در کردستان بود و در بخش خدمات همچنان ادارات دولتی موجود بکار خود ادامه میدادند. تاثیر گذار مستقیم بر خدمات، شوراهای شهرها بودند که خواه با رای مستقیم مردم(شورای شهر سنندج) و خواه با تایید مردم پدید آمده بودند که آنها هم به دلیل نداشتن بودجه‌ای از طرف دولت مرکزی توان بسیار محدودی داشتند. خدمات اصلی جمعیت عمدتا مواقع “غیرعادی” و بحرانی‌ای بود که مردم مثلا از لحاظ تامین مواد غذائی با مشکل مبرم روبرو میشدند(کوچ مردم مریوان، راه‌پیمائی توده‌ای بسوی مریوان، ارسال کمک‌های پزشکی و غذائی برای مردم ترکمن‌صحرا و …).

       شایان ذکر است که در بهار سال ٥٨ تعدادی از متخصصین اقتصادی، پزشکی و آموزشی چپ و ترقی‌خواه با طرحهائی نسبتا آماده‌شده به کردستان آمدند و کومه‌له و جمعیتها با تمام وجود حاضر به همکاری با آنها بودند(من خود همراه رفقائی همة درها را زدم تا در سنندج مطب مناسبی برای تعدادی از پزشکان آنها پیدا کنیم)؛ در این رابطه جلسه‌ای هم در مهاباد با شرکت ما و حزب دموکرات و  نمایندگانی از جمع مزبور تشکیل شد(یادم نیست آیا از جانب چریکهای فدایی و دیگران نمایندگانی حضور داشتند یا خیر). اما در همان جلسه با توجه به سخنان و عکس‌العمل‌های نمایندگان حزب دموکرات معلوم شد که حزب مزبور با چنین برنامه‌ای که متکی بر نیرو و ابتکار توده‌ای و فراحزبی است سر موافقت ندارد. در نتیجه پیگیری این برنامه معوق ماند تا اینکه حملة رژیم اسلامی به کردستان آنرا بطور کلی از دستور خارج کرد.

  • به نظر شما، این جمعیت‌ها توانستند در طول حیات هرچند کوتاه خود تاثیری بر جامعه‌ی کردستان بگذارند؟

     فکر می‌کنم پاسخ این پرسش شما را در جواب سوال سوم داده باشم. پاسخ مثبت است. این مبارزه امری حیاتی در حفظ آزادی بود.